سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی بارون
 
قالب وبلاگ

دو نفر گوسفندی خریدند وباکمک هم کشتند

قرار گذاشتند اول کله پاچه اش رو بخورند

رفتند کنار نهرآب تا کله پاچه رو تمیز بشورند

ازقضا سرعت رودخانه زیاد بود و کله رو آب برد

نفر دوم سریع مقداری علف دستش گرفت

به سمت کله گوسفند که داشت دور میشد گرفت

که مثلا کله به هوای علف بیاد کنار آب..

رفیقش شروع کرد به خندیدن

چرا میخندی؟

آخه پاهاش پیش منه چه جوری بیاد؟!!

بعضی از مشکلات امروز  کشور ما هم مثل این حکایته

یه عده کله گوسفند رو به باد دادن

 یه عده هم پاچه اش دستشونه...


[ یکشنبه 91/9/26 ] [ 6:10 عصر ] [ محمد خاوند ]

به بهانه 25محرم سالروز شهات امام سجاد(علیه السلام)

دوران خفقان وسختی ها بود

به امام مطلقا اجازه منبر وسخنرانی وافشای حقایق داده نمیشد

حکومت نظامی بود وترس از بنی امیه همه جارا پرکرده بود

جاسوسان خبر آوردند که امام دائم مشغول گریه کردن است

واین گریه ها..

پایه های حکومت بنی امیه رو متزلزل کرد

نقل کردند :حضرت سی وچند سال برای واقعه عاشورا گریه کرد

آب می دید گریه میکرد- غذا برای حضرت می آوردند گریه میکرد

روزی دید قصابی گوسفندی را ذبح میکند سوال کرد آیا به این حیوان آب دادید؟

جواب دادند: آقا جان ما مسلمانیم...

وحضرت به یاد مسلمانانی می افتاد که با پدر بزرگوارش امام حسین (علیه السلام)چگونه برخورد کردند

در مجموع گریه های امام سجاد(علیه السلام)هم یاد آور واقعه کربلا بود و زنده نگه می داشت آن جریان را وهم همین یادآوری بود که اهداف قیام رایادآوری میکرد

در این دوران  هم اگر گریه های مایاد آور اهداف امام حسین (علیه السلام)در جریان عاشورا باشد آن اثرات را خواهد داشت.

ولی اگر اشک ومراسم به تعبیر شهید مطهری شکل عادت به خود گرفت وبی ارتباط با یزیدها وعمر سعدهای زمان بود خود یزید وشمر هم اگر از قبر بیرون بیایند مجلسی بزرگتر از اینگونه مجالس برپا خواهند کرد...

آنقدر اشک تاثیر داردکه حکومتی را متزلزل کند وزمینه ساز باشد برای یک نهضت علمی- نهضت علمی امام باقر وامام صادق(علیهما سلام) مدیون اشکهای امام سجاد است.

سلام خدا بر امام غریب ومظلوممان علی بن الحسین(علیه السلام)   


[ یکشنبه 91/9/19 ] [ 6:20 عصر ] [ محمد خاوند ]

تانک عراقی آتش گرفت

یه سرباز خودش رو از تانک پرت کرد بیرون

گیج گیج بود چپ وراست رو نگاه کرد

قمقمه اش رو برداشت آب بخوره

یکی از بچه ها نشانه رفت طرفش..

فرمانده زد زیر اسلحه اش وگفت:

چیکار میکنی؟ مگه نمی بینی داره آب میخوره!!

شما مثل امام حسین باشید نه مثل دشمنای او.


[ شنبه 91/9/18 ] [ 9:56 عصر ] [ محمد خاوند ]

آفتاب کم کم داشت با  اون روز خداحافظی میکرد

صف نونوایی طولانی نبود ولی به کندی پیش می رفت

هواهم پائیزی ونسبتا سرد

مردی ته صف ایستاد...نفرآخر

بچه یک ساله ای هم توی بغلش بود

از اون بجه های شیطون..

هواکم کم سرد تر می شد

یه ربعی که گذشت پیر مردی به صف ملحق شد

تانگاهش به بچه شیطون وپدرش افتاد آهی کشید وگفت: یادش بخیر قدیما اگه یه نفر توی صف نونوایی بچه کوچیک بغلش بود بدون نوبت راهش می انداختند...

بعضی از نفرهای جلوکه این جمله رو شنیدند خودشون رو به نشنیدن زدند بقیه هم فقط تایید کردند!!

...ولی خداییش باهمین یه کار کوچیک چقدر به همدیگه نزدیک میشدن وکدورتها رفع میشد

یادش بخیر...یادشون بخیر


[ چهارشنبه 91/9/15 ] [ 5:59 عصر ] [ محمد خاوند ]

جریان ازاین قرار بوده که راننده تاکسی ناشی حاج آقا رو اشتباهی کنار یه روستا پیاده میکنه.

حاج آقا ازیکی ازبچه ها میپرسه : مسجدکجاست؟

رضا هم که "عقب عقب" میرفته مسجد رو نشون حاج آقامیده.

بعد میپرسه مراسم ندارین؟ آخه محرمه؟

رضا هم میگه :خب باشه نه نداریم.

حاجی ماشب اول رو توی مسجد متروکه آبادی میمونه تا اینکه نیمه های شب  سروکله چندتا ازبچه های قوی هیکل روستاپیدا میشه.

بیچاره حاج آقا میگفت وقتی اومدن سراغم میگفتن: چرااینجاخوابیدی؟

من هم ازترس چی بگم...خیلی ترسیده بودم

ماروبردن خونه ویه شام مفصل زدیم.

بزرگ روستا گفته بود: اینجارسم ندارن محرم مراسم بگیرن..شما برو یه جای دیگه

 حاج آقا هم گفته بود:

عرب به سه نفر میگه جمع.شما ومن وخانمت.

مراسم شب اول محرم برگزار شدبا 3نفر....وهر شب به جمعیت اضافه میشد

....

مسجد کوچیک روستا جای خالی نداشت

یکسال بعد....

حالا دیگه بعد یه سال با کمک اهالی "مسجد آبادی" تاحدود چهاربرابر قبلی گسترش پیدا کرده بود-شبهابه جز یک نفری که بایست بخاطرامنیت داخل هرخونه بمونه -که البته همیشه سرش دعوا بود-همه می اومدن در مراسم شرکت میکردن

نکته جالب توجه اینکه همه خونواده های این آبادی400نفری دانشجو داشتن. حدود30کارشناس حقوق وچندنفری فوق لیسانس

واما یه رسم ابتکاری وجالب :

 شبها موقع مراسم هرخونواده یه فلاکس چای آماده کرده میارن مسجدتاهمه آبادی توثواب چای مجلس امام حسین(علیه السلام)شریک باشن

چهار سال از اون اشتباه راننده تاکسی گذشته...ایکاش نتیجه همه اشتباه ها اینجوری باشه

 


[ شنبه 91/9/11 ] [ 11:6 صبح ] [ محمد خاوند ]
........

.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب
بارونی های امروز: 19
بارونی های دیروز: 9
مجموع بارونی ها: 81403
تعداد یادداشت ها: 93
103/2/10
7:49 ص