بوی بارون | ||
چند هفته ای بود که پدر بزرگ حال خوشی نداشت. دکتر به قلب پدر بزرگ مشکوک بود ..واتاق ccu پذیرای او یک هفته بعد که از بیمارستان قلب مرخص شد اقوام ونزدیکان به عیادتش اومدند. دور تا دور اتاق همه نشسته بودند که... یکی از اقوام پرسید بیمارستان چطور بود؟ پدر بزرگ هم جواب داد: خدا رو شکر که مارو به اتاق ccu نبردند اتاق منفجر شد از خنده وپدر بزرگ مات ومبهوت گفتند: حاجی! پس این یه هفته کجا بودی... گذشت... ...فقط خاطراتشون مونده... [ جمعه 91/7/28 ] [ 12:19 عصر ] [ محمد خاوند ]
|
||
[ طراحی : میهن اسکین ] [ Weblog Themes By : MihanSkin ] |